- تاریخ ارسال : یک شنبه 28 مهر 1392
- بازدید : 1330
سیمین فراهانی مادر سه فرزند است. دختر بزرگش دکترای علوم سیاسی دارد، دختر دیگرش فوق لیسانس ارتباطات است و پسر کوچکش هنوز دانشجوست و میخواهد تا مدارج بالای تحصیلی برود. او نه سال پیش اعتیادش را ترک کرده و بعد از پشت سر گذاشتن کلاسهای مشاوره در دانشگاه شهیدبهشتی و دورههای کاهش آسیبهای اجتماعی، در کمپهای ترک اعتیاد خدمت کرده است.
قرار مصاحبه با سیمین را داخل پارک گذاشتیم تا از فضای سرد و سیاهی که معتادها دارند کمی جدا شویم. به محض ورود به پارک چند پسر جوان که سیگار به دست به انتهای پارک میرفتند، توجه سیمین را جلب کردند. گفتوگو شروع شده بود اما سیمین دلش میخواست مصاحبه را قطع کند و برود با آنها حرف بزند و راهنماییشان کند؛ همه چیز از همین سیگار شروع میشود.
سیگار بدترین نوع اعتیاد است. اگر الان بروم و از اینها بپرسم چرا سیگار میکشید؟ چرا اعتیاد دارید؟ جواب میدهند پدر و مادرمان سختگیرند، آزادی نداریم، سرگرمی نداریم و هزارتا بهانه دیگر اما باور کنید دردشان فقط توقعهای بیجایی است که از زندگی دارند. دلشان میخواهد وقتی چشمشان را سر صبح باز میکنند، تمام امکانات رفاهی برایشان مهیا باشد و اگر این اتفاق نیفتد باید بروند دنبال مواد.
سیمین از وقتی که مصاحبه را شروع کردهایم، مدام حواسش به دختر کوچک یکی از دوستانش هم است که همراهش آمده. خودش میگوید این همه مراقبت و نگرانی، از آثار باقیمانده از بیماری اعتیادش است؛ میبینید یک لحظه نمیتوانم از این دختری که کنارم نشسته چشم بردارم. این، بهخاطر اعتیادم است. اعتیاد نوعی بیتعادلی برای آدم به وجود میآورد. رفتارهای افراطی من هنوز بعد از گذشت نه سال پاکی و ۱۲ سال عضویت در برنامه معتادان گمنام، از من جدا نشده است.
سیمین در یک خانواده محدود بزرگ شده. برای همین سرمنشا اعتیادش را هم رفتارهای افراطی و محدودکننده خانوادهاش میداند؛ من در یک خانواده خاص بزرگ شدم؛ کنار پدر و مادری که مدام مرا از ارتباط برقرار کردن با دیگران میترساندند. من بعد از ازدواج حتی با داشتن فرزند از مادرم میترسیدم و جرات نمیکردم با کسی ارتباط برقرار کنم. همسایههایم را نمیشناختم. همین افراط و تفریطها مرا از راه به در کرد. بعد از ازدواج هم با شوهرم که اعتیاد داشت، شروع کردیم به مصرف مواد. تخریب من ۱۲ سال طول کشید.
شیشه بدقیافه
مواد مصرفی سیمین شیره و تریاک بود. او مواد محرک را تجربه نکرده اما میگوید: مخدر و محرک هیچ فرقی با هم ندارند. تریاک روی شیره جان آدم و استخوانها تاثیر میگذارد، شیشه و مواد صنعتی روی مغز و روح. با این مواد جدید یک روز صبح از خواب که بیدار میشوی، میبینی دیوانه شدهای و مدام توهمات رنگارنگ در سرت میچرخد و دیگر هر کار کنی، نمیتوانی به زندگی عادی هم سن و سالهای خودت برگردی.
او حدود ۱۲ سال قبل تصمیم گرفت برای اولین بار در زندگیاش مواد مخدر را کنار بگذارد: از ترس قانون بود که اولین بار خواستم ترک کنم. سال ۷۶ بود. ماموران آمده بودند همسرم را به جرم نگهداری و فروش مواد مخدر دستگیر کنند. من آن زمان فقط یک مصرف کننده بودم؛ به همین دلیل سه روز در اسلامشهر بازداشت شدم. بعد از آزادی ، با جلسات ۱۲قدمی آشنا شدم.
فکرهای هیچ چیز
زمانی که سیمین از بازداشتگاه آزاد شد، خبری را در روزنامه درباره این کلاسها و جلسات خواند.
اما آن زمان شرایط ترک مثل الان نبود. تا چند سال قبل معتاد مجرم بود و کسی به او برای ترک کمک نمیکرد؛ برای همین ترک کردن پر از درد و پنهانکاری بود؛ در انزوای کامل مشغول مصرف مواد بودم. با کسی رفت و آمد نمیکردم چون فقط در خانه خودم میتوانستم مواد را راحت و بیدردسر مصرف کنم.
کارم بهجایی رسیده بود که سه – چهار ساعت سرم را میگرفتم پایین و فکر میکردم. میدانید به چه چیزی؟ به هیچ چیز. این حالت فقط افسردگی و احساس از دست رفتن و از دست دادن و بیهودگی بود. بعد از خواندن آن خبر، در خانه درد کشیدم و دوران ترک فیزیکی را گذراندم، بعد هم به جلسات وصل شدم؛ جلساتی که رفتن به آنها برایم به شدت سخت بود. من تنها زنی بودم که بین آن همه مرد رفت و آمد میکردم و از این حالت معذب بودم اما پاکیام را دوست داشتم و دلم میخواست کلاسهایم را ادامه بدهم.
اولین زنی که در ایران به روش ۱۲ قدمی اعتیادش را ترک کرده است، میگوید همه انسانها به یکسری چیزها وابستگی دارند که از همان رفتارهای معتادگونهشان نشات میگیرد؛ پدر و مادر من در تمام عمرشان یک سیگار هم دست نگرفتهاند اما آنها به رفتارهای پر از افراط و تفریط اعتیاد داشتند و این اعتیادشان روی من تاثیر گذاشت. خودم فکر میکنم ریشه اعتیاد من رفتارهای معتادگونه آنها در زمان کودکی است. من و چند تا از برادرهایم به خاطرهمین کارهای بیمنطقی که پدر و مادرم انجام دادند و شرایطی که در آن قرار گرفتیم، معتاد شدیم.
صیاد در دام
هر معتادی که ترک میکند، ممکن است به هر دلیلی لغزش کند و دوباره به سمت مواد برود. سیمین هم بعد از سه سال و شش ماه که از پاکیاش گذشت، تصمیم گرفت همسرش را از شر اعتیاد خلاص کند. شوهر اما به برنامه ۱۲قدمی او نیامد و سیمین با یک لحظه غفلت به دام او افتاد: سه سال از پاکیام گذشته بود اما هنوز با شوهر مصرفکنندهام زندگی میکردم. من و او زندگیمان را دوست داشتیم و دلمان نمیخواست از همدیگر جدا شویم. یک روز که همسرم در حال مصرف بود، از من خواست درباره قدمهای دوازدهگانهمان توضیح دهم.
سیمین بعد از اینکه شنید همسرش میخواهد اعتیادش را کنار بگذارد،بدون در نظر گرفتن شرایط او که مشغول مصرف مواد بود،با شور و شوق به سراغ او رفت؛ بعد از شنیدن حرفش آنقدر خوشحال شدم که شرایط خودم و امکان وسوسه شدن را در نظر نگرفتم و شروع کردم به توضیح دادن قدمها. مدتی گذشت و احساس کردم پلکهایم ورم کرده و سنگین شده.
مدام پشت هم سیگار میکشیدم. حالت نشئگی داشتم. صبح با بچهها تماس گرفتم و از حال و روزم حرف زدم. همه میگفتند همسرت بدون اینکه متوجه شوی، مواد مخدر به تو داده. او بعدها اعتراف کرد در چایی من تریاک انداخته بوده. تجربه خوبی بود که باعث شد بعد از آن اتفاق از همسرم جدا شوم و با فرزندانم زندگی جدیدی را شروع کنم.
به بوی کباب میآیند
دلیل اعتیاد زنها به مواد مخدر را یک زن بهتر میتواند درک کند. سیمین شرایط خودش را با زنهای معتاد امروزی زمین تا آسمان متفاوت میداند؛ سن و سال زیادی نداشتم که ازدواج کردم. هر وقت برایم مهمان میآمد یا از کار خانه خسته میشدم میرفتم پای بساط و چند تا دود میگرفتم اما زنها ودخترهای امروزی که متاسفانه تعدادشان بسیار زیاد است هر وقت میخواهند احساس لذت کنند میروند سمت مواد مخدر و معتاد میشوند.
من سالهای زیادی را در کمپهای زنانه شهرهای مختلف خدمت کردهام. پای درد دل خیلیها نشستهام. باور کنید خیلی از آنها فقط دنبال لذت هستند اما نمیدانند چیزی که در مواد است ذلت است نه لذت. من از دختر دو سالهای که به کمپ قم برای ترک اعتیاد آمده بود دیدهام تا زنهای ۷۰-۶۰ ساله. آنها به این دلیل معتاد میشوند که تربیت خانوادگی خوبی ندارند.
سیمین حالا در خانواده خودش جایگاه خوبی دارد و میتواند بدون جنگ و دعوا با بچههایش حرف بزند؛ زمان مصرف مدام با نزدیکانم بحث و دعوا داشتم. همیشه امری صحبت میکردم. برای همه جا یک قانون داشتم و فکر میکردم رفتار و قانونی که من میشناسم درست است. نمیدانستم باید خیلی چیزها را تفکیک کرد. امروز ترس دارم از اینکه به کسی آسیب برسانم. مراقبم تا به خودم آسیب نرسانم چون من سخت میتوانم حال خودم را خوب کنم.
امروز با بچههایم آرام صحبت میکنم و میدانم با داماد و عروسم باید چه رفتاری داشته باشم. به آنها پیشنهاد میدهم و دیگر خبری از امر و نهی نیست.سیمین با گذشت این همه سال ترک مواد مخدر و فاصله گرفتن از روزهای اعتیاد دیگر با وسوسه کنار آمده؛ این روزها دیگر از وسوسه به آن شکلی که سالهای اول سراغم میآمد خبری نیست. الان میدانم که باید در مقابل وسوسهام چهکار کنم. امروز با آموزشهایی که دیدهام جعبه ابزاری دارم که در آن دنبال ابزار مقابله میگردم و جلوی وسوسهام را میگیرم.
اگرچه حالا نگاه جامعه ما به اعتیاد بهتر از قبل شده اما هنوز وقتی میفهمند زنی اعتیاد داشته یک طور دیگر دربارهاش حرف میزنند؛ از مردم میخواهم نگاهشان را به زنهای معتاد عوض کنند. آنها بعد از مدتها، زندگیشان را سر و سامان دادهاند و میخواهند زندگی تازهای را شروع کنند. اگر قبلا هم دنبال اعتیاد رفتهاند بهخاطر بیماری فعالشان بوده. ما باید در هر جایگاهی هستیم به دیگران فرصت زندگی کردن بدهیم. شاید روزی خودمان به جایگاهی برسیم که برای بهتر زندگی کردن دنبال فرصت باشیم.
گاهی اوقات اگر بخواهی یک معتاد را نصیحت کنی ممکن است رفتار خوبی از خودش نشان ندهد و ماجرا حتی تا مرز درگیری هم پیش برود.اما سیمین که سالها راهنمای معتادان بوده است میگوید از این چیزها نمیترسد؛ تا جایی که بتوانم به معتادها پیام میدهم بدون هیچ ترسی. من معتاد را نه خلافکار میدانم و نه مجرم. هیچ ترسی هم ندارم. میروم، پیام میدهم و برای تمامشان هم دعا میکنم.
سیمین امروز دیگر به قول خودش دنبال لوس بازی نیست و از مصاحبه و انداختن عکس نمیترسد؛ از مصاحبه ترسی ندارم. حتی اگر بتوانم به دو تا زن مثل خودم پیام ترک اعتیاد را برسانم و جرقهای در ذهنشان بزنم ارزشش را دارد.
منبع:دابی